"راز عشق در این است که با نگاه حرف بزنی ، که چشم ها پنجره های روح هستند"
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
نمی دانم
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند
"راز عشق در استواری است ، در فصول مختلف زندگی"
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند
و بوی تو را میدهند
شاعرانی که از تو مینویسند و شعرشان را با نام خودشان چاپ می کنند
روزنامهها که عکست را درشت میاندازند ؛ بی من در کنارت
برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره
یک یاد
یک شب مهتاب
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
برایت خواهم نوشت
راز عشق در این است که
در وجود یکدیگر عاشق خدا باشید،
تا همواره علیرغم همه اشتباهات،
تشنه رسیدن به کمال باشید،
چرا که بشر همواره علیرغم موانع فراوان،
سعی می کند به سمت آرمانهای جاودانه حرکت کند.
"راز عشق در این است که
در سکوت دست یکدیگر را بگیرید. کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید"
خوشا با تو بودن ، ز عشقت سرودن
دگر از هوایت سفر نکنم
به صحرای هجران مخواه از من ای جان
که چون لاله خون در جگر نکنم
اگر من نمانم بمان ، تو بمان
اگر من نخوانم تو نغمه بخوان
چو رفتم ، به جایم تو خوش بنشین
تو خاک وجودم به بر بنشان
خوشا بانگ نامت به دور زمان
طنین پیامت به گوش جهان
به آهنگ یاری ، به رسم وفا
به شب زنده داری ، به بزم صفا
در این بیقراری به سوز دعا
به صد نغمه خوانم همیشه تو را
تو بر بام عالم ستاره ی من
نظر در تو اوج نظاره ی من
به شوق وصالت چو جان بدهم
نگاه تو عمر دوباره ی من
به عالم نبودم که نام تو بود
که از تو گرفتم نشان وجود
تو ای عشق دیرین تو را که نوشت
تو ای شور شیرین تو را که سرود
به پایان شب من رسیده ز تو
که صد صبح روشن دمیده ز تو
سکوت غم از من ترانه ز تو
نیاز شب از من سپیده ز تو
تو دستم گرفتی قدم به قدم
رفیقم تو هستی به شادی و غم
زجان محو شوق بهار توام
که تا پای جان در کنار توام
که تا پای جان در کنار توام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راز های عشق
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
نمی دانم
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند
برایت خواهم نوشت
از ابهام لحظه ها
از تردید
از حجم مرگ آور نبودنت
از کسانی که رد میشوند
و بوی تو را میدهند
شاعرانی که از تو مینویسند و شعرشان را با نام خودشان چاپ می کنند
روزنامهها که عکست را درشت میاندازند ؛ بی من در کنارت
برایت خواهم نوشت
از حدیث تلخ بغضهای تا ابد
از قناعت به یک خاطره
یک یاد
یک شب مهتاب
از صبوری من و جای خالی تو و شبهای من
برایت خواهم نوشت
برایت خواهم نوشت
که زشهر دل براندکه اگر بخواهد اما نتواند
درود عالی بود گلم
در وجود یکدیگر عاشق خدا باشید،
تا همواره علیرغم همه اشتباهات،
تشنه رسیدن به کمال باشید،
چرا که بشر همواره علیرغم موانع فراوان،
سعی می کند به سمت آرمانهای جاودانه حرکت کند.
در سکوت دست یکدیگر را بگیرید. کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید"
خوشا با تو بودن ، ز عشقت سرودن
دگر از هوایت سفر نکنم
به صحرای هجران مخواه از من ای جان
که چون لاله خون در جگر نکنم
اگر من نمانم بمان ، تو بمان
اگر من نخوانم تو نغمه بخوان
چو رفتم ، به جایم تو خوش بنشین
تو خاک وجودم به بر بنشان
خوشا بانگ نامت به دور زمان
طنین پیامت به گوش جهان
به آهنگ یاری ، به رسم وفا
به شب زنده داری ، به بزم صفا
در این بیقراری به سوز دعا
به صد نغمه خوانم همیشه تو را
تو بر بام عالم ستاره ی من
نظر در تو اوج نظاره ی من
به شوق وصالت چو جان بدهم
نگاه تو عمر دوباره ی من
به عالم نبودم که نام تو بود
که از تو گرفتم نشان وجود
تو ای عشق دیرین تو را که نوشت
تو ای شور شیرین تو را که سرود
به پایان شب من رسیده ز تو
که صد صبح روشن دمیده ز تو
سکوت غم از من ترانه ز تو
نیاز شب از من سپیده ز تو
تو دستم گرفتی قدم به قدم
رفیقم تو هستی به شادی و غم
زجان محو شوق بهار توام
که تا پای جان در کنار توام
که تا پای جان در کنار توام
8-)خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی مرسی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی:D:D:D:D